باتو...

با تو،همه ی رنگ های این سرزمین را آشنا می بینم

با تو،همه ی رنگ های این سرزمین مرا نوازش می کنند

با تو،آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند

با تو،کوه ها حامیان وفادار خاندان من اند

با تو،زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند

ابر حریری است که بر گاهواره ی من کشیده اند

و طناب گاهواره ام را مادرم،که درپس این کوه ها همسایه ماست در دست خویش دارد.

با تو،دریا با من مهربانی می کند

با تو،سپیده هر صبح بر گونه ام بوسه می زند

با تو،نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می کند

با تو،من با بهار می رویم

با تو،من درعطر یاس ها پخش می شوم

با تو،من درشیره هر نبات می جوشم

با تو،من در هر شکوفه می شکفم

با تو،من درطلوع لبخند می زنم،در هر تندر فریاد شوق می کشم،

درحلقوم مرغان عاشق می خوانم،درغلغل چشمه ها می خندم،

در نای جویباران زمزمه می کنم.

با تو،من در روح طبیعت پنهانم،در رگ زندگی جاریم

با تو،من بودن را،زندگی را،شوق را،عشق را،زیبایی را،

مهربانی پاک خداوندی را می نوشم.

بی تو،من...
 

نظرات شما عزیزان:

pejman

ساعت16:11---20 خرداد 1391

دلم دارد هوای دیدنِ تو

به گوشم می رسد خندیدنِ تو

به نازت می بری جانم به یغما

بنازم نازنین، نازیدن تو

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

[+] نوشته شده توسط Maryam در 16:4 | |